مثنوی مانند بسیاری از متنهای دیگر اسیر انشعاب و اسناد است و این انشعاب و اسناد مؤیّد آن است که در شکلگیری این قسم متنها باید به نقش جهان خارج (دین، جامعه، فرهنگ، تاریخ و…) در تعیین و تعیّن اثر، توالی و پیوندهای زنجیرهای متنها در میان خود، و انتساب و تخصیص متن به یک مؤلف خاص توجه بیشتری کرد.
مثنوی به واسطه زیرساختهای معرفتی و هنریاش یکی از درخشانترین متنهای عرفانی است. مولوی در برخورد با جهان بینی عرفانی و دینی، اثری تلفیقی خلق کرده است که ضمن برقراری رابطهی بینامتنی با سایر متون مقدس و داستان انبیا با قرآن رابطهای مباحثهای دارد. این کتاب نه تفسیر قرآن و نه تفسیر عرفان؛ بلکه شاید هم این باشد هم آن؛ ویا بهتر است بگوییم پدیدهی سومی است که برآیند مثنوی و متون عرفانی است.
مولوی در مثنوی به طرق مختلف از قرآن بهره برده است. در سراسر مثنوی میتوان نمود آیات و معانی قرآنی را مشاهده کرد. گاه از آیات به منظور استدلال و اثبات مطلبی استفاده میشود و گاه به منظور تبرک، تعظیم، تکریم و یا استشهاد. گاه آیات تفسیر میشوند و گاه تأویل. خود مولوی برآن بود که هم به تفسیر آیات بپردازد و هم به تأویل چنان که در مقدمه مثنوی آن را «اصول اصول الدین فی کشف اسرار الوصل و الیقین» می داند و آن را «کشاف القرآن» هم نامیده است. (سیدی، ۱۳۸۹: ۳۹)
روش کار ما در فصل چهارم براساس روشهای بینامتنیت است اما تقسیم بندی و روش ترکیبی آن نظر خود نگارنده است. درحقیقت، تلاش شده ضمن استفاده از تجربیات کریستوا، بارت، باختین و به ویژه ژنت به یک روش مناسبی در تحلیل بینامتنی مثنوی برسیم. به همین دلیل این تأثیر بینامتنی با توجه به سطح و زاویهدید مولوی از یک اثر تا یک حکایت، بیت و کلمه قابل انعطاف و تعمیم است.
اصول بینامتنی ما در این پایان نامه براساس سه عنصر «وامگیری، تفسیر و خلاقیت» استوار است. مولوی به صورت خودآگاه و ناخودآگاه از قرآن در لابه لای مثنوی استفاده میکند. دلیل این امر مواردی است چون: زمینههای ارتباطی او با پدر، محل تولد که موطن عرفان است، فقیه و مفسر بودنش و تجربههای عرفانیاش که سویهای از تجربههای دینی است.
بینامتنی قرآن در کلام این اسطورهی عرفان و در آثار او از الفاظ و عبارات قرآنی تا داستانها و شخصیتهای قرآنی را در برمیگیرد. همانطور که در فصل دوم گفتیم بینامتنیت یعنی یک متن پیشین در متنی جدید داخل شود برای خلق متن سوم. به قول کریستوا بینامتنی گفتگویی میان متون و فصل مشترک سطوح مربوط به آن است هر متنی مجموعهی معرقکاری شده نقل قولهاست و متنی دگرگون شدهی متن دیگر است. (ویکلی، ۱۳۸۴: ۴)
متن قرآن مجید از همان آغاز با تعالی دادن روح و جان انسان به پالایش و ارتقای معرفت او از هستی و خالق آن پرداخت. برپایه عنصر گفتگومندی متن از نگاه باختین عرفان شکلی از پاسخ به سوالهای برآمده از قرآن درباره روح و معرفت است.
مولوی از آیات و الفاظ و داستان انبیا به صرف تلمیح بهره نبرده بلکه شکلی وامگیری بینامتنی است با تفسیرهای تازه. شاید همین امر باعث شده مثنوی او را «قرآن پارسی» بدانند.
بینامتنیت صریح و لفظی قرآن کریم و مثنوی معنوی
براساس تعاریف بیان شده در فصل دوم بینامتنیت صریح نشاندهندهی حضور آشکار یک متن در متن دیگر است. به عبارت دیگر در این نوع بینامتن، مؤلف دوم قصد ندارد مرجع متن خود، یعنی متن اول، را پنهان کند به همین دلیل به نوعی میتوان حضور متن دیگری را در آن مشاهده کرد. تضمین یعنی همان نقل آیه یا عبارت قرآنی عیناً و بدون کم و کاست و تصرف از جمله این نوع بینامتنیت محسوب میشود. البته برگرفتن عبارت یا آیات قرآنی با اندکی تصرف یا افزود و کاست را نیز میتوان از جمله این نوع بینامتنیت دانست.
۴-۱-۱ بینامتنیت صریح و لفظی قرآن کریم و دفتر اول مثنوی معنوی
طـور مسـت و خرَّ مـوســی صَـاعِـقـا
عـشــق جــان طــور آمـد عــاشـقـا
(۱/۲۶)
اقتباس از آیهی «وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً…» (و چون موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا خود را به من بنمایان تا در تو بنگرم؛ فرمود هرگز مرا نخواهی دید و امّا به آن کوه بنگر، اگر در جایش استوار ماند، مرا خواهی دید؛ پس چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را پخش و پریشان کرد و موسی بیهوش افتاد…)، (اعراف، ۱۴۳) این بیت آیه در منطق معنایی جدیدی تفسیر میشود، مولوی ضمن وامگیری از این آیه با خلاقیت تفسیری و مفهومی جدید را بیان میکند و آیه دیدار حق را بیان میکند و بیت از آیه برای بیان عشق الهی استفاده میکند. همچنین در آیه «صعقاً» آمده ولی مولوی در تنگنای قافیه آن را به صورت «صاعقا» آورده است.
□
بــحـر مـعـنـی عـنــدهَ أُمُّ الکـتـاب
حـرف ظرف آمد درو معنی چــو آب
(۱/۲۹۶)
برگرفته است از آیه «یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عندهَ أُمُّ الکتابِ.»، (خداوند آنچه را بخواهد میزداید یا مینگارد، و ام الکتاب نزد اوست.)، (رعد، ۳۹) مولانا در این بیت کلمات را چون ظرف و معنی را چون آب میداند از این تشبیه برای این مطلب
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |
استفاده میکند که همهی دانستنیها را از خداوند باید آموخت و برای معرفت بر اسرار و حقایق عالم به او باید پیوست که ام الکتاب نزد اوست. او از این آیه در منطق تعلیمی استفاده است.
□
در مـیانشـان بـــرزخٌ لایَـبـغــیــان
بـحر تلخ و بحر شـیـریـن در جـهـان
(۱/۲۹۷)
برگرفته است از آیه «مَرَجَ البَحرینِ یلتقیانِ. بَینَهما برزخٌ لایَبغیانِ.»، (دو دریا را که به هم میرسند در آمیخت. در میان آنها برزخی است که به همدیگر تجاوز نکنند.)، (الرحمن، ۱۹-۲۰) در این بیت مولانا ضمن تکرار و تأکید مضمون ابیات پیشین به این نکته اشاره میکند که مبدأ آفرینش همهی این اضداد خداوند است و این بیت را از دو آیه ذکر شده (آیه ۱۹ و ۲۰ سوره الرحمن) گرفته است.
□
گـفـت ایـزد هُـم رُقــودٌ زیــن مــرم
حـال عارف این بــود بیخواب هَــم
(۱/۳۹۳)
برگرفته از آیه «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ…»، (و آنان را بیدار میانگاشتی، حال آنکه خفته بودند؛ و ایشان را [از چپ] به راست و [از راست] به چپ میگرداندیم…)، (کهف، ۱۸) مولانا معتقد است عارف همیشه، چه در خواب و چه در بیداری، از قیود زندگی مادی آزاد است و در ارتباط با دیگران و امور این جهانی مانند کسی است که خواب است و خداوند دربارهی چنین کسانی فرمود که آنها را بیدار میپنداری در حالیکه آرمیدهاند. البته آیه به داستان اصحاب کهف اشاره دارد که مولانا در این بحث زیرکانه و بجا از آن در منطق عرفانی و برای عرفا استفاده کرده است.
□
کو دلـیـل نور خـورشـیـد خـداسـت
کـیـف مدّ الـظلّ نــقــش اولـیـاسـت
(۱/۴۲۷)
برگرفته از آیه «أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً»، (آیا نیندیشیدهای که پروردگارت چگونه سایه را میگسترد- و اگر میخواست آن را ساکن میگرداند- پس خورشید را نمایانگر آن میگردانیم.)، (فرقان، ۴۵) مولانا در این بیت با استناد به این آیه میگوید این که خداوند سخن از گسترانیدن سایه و تابانیدن خورشید میکند، اشاره به اولیا و مردان کامل است که دلالت بر خورشید الهی میکند یعنی مولانا با بیان بخشی از آیه تفسیری خلاقانه نیز ارائه میدهد و با نگرش تأویل گرایانه و مشرب عرفانی از ظاهر عبارت قرآنی عدول کرده و به بطن آن میرود و شأن نزول آن را به اولیا نسبت میدهد.
□